آداب و سنت هایی که در گذشته انجام می شده ولی کم کم به فراموشی سپرده شده است. برخی از این آداب و سنت ها به قرار زیر است:
1-مراسم عروسی: در گذشته در روستاهای ما و اکثر روستاها انتخاب همسر تقریبا (نه به طور حتم) ابتدا بر عهده خانواده داماد بوده است.و این با گذشت زمان انتخاب صددرصدی و یقینی را به پسر داده است.برای خواستگاری ، خانواده پسر و بزرگان طایفه او به خانه خانواده دختر رفته و در آن شب موضوع ازدواج پسرشان با دختر خانواده موردنظر را در میان می گذارند. خواستگاری:ابتدا با مطرح کردن ازدواج از طرف پسر خانواده با مادر، مقدمات خواستگاری فراهم می شود.مادر پسر با یکی دوتن از زنان فامیل به خانه دختر رفته و اذن می گیرند. اگر خانواده دختر موافقت کنند شبی را برای بله برون یا همان جشن نامزدی مشخص می کنند. در شب بله برون ، خانواده پسر بهمراه پسر و بزرگان طایفه به خانه دختر رفته و مراسم خواستگاری را انجام می دهند.در این مراسم بعد از چونه زدن سر مهریه عروس و گفتگوهایی که بین دو خانواده انجام می شود، اگر به توافق رسیدند، با تقدیم حلقه نامزدی به خانواده دختر و صرف میوه و شیرینی ،مراسم به پایان می رسد. جشن عقد: جشن عقد معمولا در بعداز ظهر انجام می شود که در خانه عروس به شادی و سرور و پایکوبی می پردازند. جشن حنادزده: دو شب مانده به شب عروسی ، عده ای از جوانان خانواده عروس در آخر شب به خانه داماد رفته و به صورت پنهانی حنا به دست داماد می گیرند. مراسم حمام بردن داماد و سرتراشیدن او: عروسی دو روز و دو شب ادامه داشت.شب اول حنابندان و شب دوم جشن عروسی . فبل از ظهر روز اول سر داماد را می تراشیدند و افراد فامیل در لنگ داماد پول می انداختند که مال سلمانی بود.بعد از ظهر روز اول داماد را می بردند حمام و در آنجا لباس دامادی به تن او می پوشیدند.تخت بستن و اجاق بستن: مردم روستا با توجه به باورهایشان دو دسته بودند دسته اول تختی و دسته دوم اجاقی که در هردوی آنها نشانه هایی از مراسم قبل از اسلام مربوط به دین زردتشت دیده می شد.به طوریکه اجاقی ها عروس و داماد را بهمراه ساز و دهل و جمعیت مردم به محل قدیم آتشکده که امروز اجاق خوانده می شود می بردند و در آنجا گوسفندی قربانی می کردند. جمعیت هم برای عروس و داماد آرزوی خوشبختی می کردند و برمی گشتند. اما تختی ها عروس و داماد را وارد حیاط داماد می کردند و رسم بر آن بود زمانیکه عروس وارد حیاط می شد داماد بر روی پشت بام خانه قرار گرفته و مقداری میوه مثل سیب،انار و چند عدد تخم مرغ و مقداری پول به سمت جمعیت پرتاپ می کرد. در نتیجه شور و اشتیاق زیادی در جمعیت ایجاد می کرد. داماد از پشت بام پایین آمده و دست عروس را می گرفت و دور آتشی که برافروخته بودند به طوریکه یک دست عروس در دست داماد و دست دیگر او در دست پدر داماد قرار داشت سه مرتبه می چرخاندند. در مرحله سوم تشت حمام عروس را که مقداری آب و جو در آن ریخته بودند را داماد با پای راست خود به سمت جمعیت پرتاپ می کرد. سپس عروس و داماد روی تخت نشسته و ناظر رقص و پایکوبی اطرافیان می شدند.
2-جشن ناقالی(سده): جشن ناقالی یا همان چارچارناقالی در روستای چهارطاق از دیرباز انجام می شده است.عده ای از مردم روستا در چهلمین روز از زمستان با حضور در کوچه پس کوچه های روستا به جشن و پایکوبی می پرداختند.مردم روستا بر این باورند که سرمای زمستان در روز دهم بهمن به اوج خود می رسد و بعد از آن زمین نفس می کشد و کم کم از اوج سرما کاسته می شود. شعار آنها در این روز به این مضمون است که ” ناقالی گنه گنه چهل رفته ، پنجاه منّه ” .
3- شو اول زمستان(شو چله): جشن شب اول زمستان یا همان شب یلدا یکی از آیین های ایران باستان است که در روستای چهارطاق همچون دیگر نقاط ایران از دیرباز انجام می شده است. البته این جشن در گذشته مفصل تر برگذار می شده اما هم اکنون کم رنگ تر شده است.افراد فامیل دور هم به دور کرسی جمع می شده اند و با صرف شیرینی شب چله که معمولا در گذشته ، نخودچی کشمش، سنجد، گندم و شاه دانه بوداده، کدو حلوایی پخته شده و دیگر تنقلات بوده است، به جشن و پایکوبی می پرداخته اند. در این رسم با متل گفتن بزرگان و ریش سفیدان طایفه و گوش کردن کوچکترها به آن صفا و صمیمیت خاصی به آن داده می شده است.
4-شو نشینی: اهالی روستا پس از فراعت از کار کشاورزی در اواخر پاییز و شروع فصل زمستان ، شب ها به خانه یکدیگر رفته و از حوادث روزمره ، خاطرات و داستانهایشان برای همدیگر صحبت می کنند. البته این رسم هم با گذشت زمان کم رنگ شده است.تنقلات و میوه هایی که در این شب از طرف میهمان روی کرسی برای پذیرایی قرار داده می شود را شوچراز می گویند.5-چهارشنبه سوری:چهارشنبه سوری نام جشنی است که تغییر یافته مراسم باستانی پنج روز آخر سال به نام پنجه دزدیده یا اندرگاه است. این جشن برگرفته از آیین زرتشتی است که ایرانیان از ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد تاکنون در پنج روز آخر هر سال، آن را با برافروختن آتش و جشن و شادی در کنار آن برگزار می کنند. در گاه شماری زرتشتی یک سال شامل ۳۶۵ روز یا ۱۲ ماه است که هر کدام دقیقاً ۳۰ روز بوده و ۵ روز انتهایی سال جدا از ماه ها به حساب می آمده و «پنجه» نامیده می شود که البته در هر ۴ سال یک بار ۶ روز می شود. در این گاه شمار روزی به عنوان چهارشنبه و به طورکلی ۷ روز هفته وجود ندارد بلکه ۳۰ روز ماه و ۵ روز انتهای سال هرکدام با نام خاصی نام گذاری می شود. ایرانیان قبل حمله تازیان این ۵ روز آخر سال را با روشن کردن آتش جشن می گرفتند و بر این اعتقاد بودند که در این ۵ روز ارواح درگذشتگان به زمین سفر می کنند و با همراه خانواده هایشان و برای آنها برکت، دوستی و پاکی در سال آینده طلب خواهندکرد ولی بعد از حمله تازیان به دلیل مخالفت های آن روزگار در برپایی این مراسم ایرانیان روز چهارشنبه را که نزد اعراب نحس بوده را انتخاب کردند و آتش افروزی در این روز را با نحسی آن روز توجیه کردند.
در شاهنامه فردوسی اشاره هایی درباره بزم چهارشنبه ای در نزدیکی نوروز وجود دارد که نشان دهنده کهن بودن این جشن است. مراسم سنتی مربوط به این جشن ملی، از دیرباز در فرهنگ سنتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شده است.
واژه «چهارشنبه سوری» از دو واژه چهارشنبه که نام یکی از روزهای هفته است و سوری که به معنی سرخ است ساخته شده است. آتش بزرگی تا صبح زود و برآمدن خورشید روشن نگه داشته می شود که این آتش معمولا در بعد از ظهر زمانی که مردم آتش روشن می کنند و از آن می پرند آغاز می شود و در زمان پریدن می خوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من» در واقع این جمله نشانگر یک تطهیر و پاک سازی مذهبی است که واژه «سوری» به معنی «سرخ» به آن اشاره دارد. به بیان دیگر شما خواهان آن هستید که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات شما را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به شما بدهد. چهارشنبه سوری جشنی نیست که وابسته به دین افراد باشد و در میان پارسیان یهودی و مسلمان، ارمنیها، ترکها، کردها و زرتشتیها رواج دارد. در حقیقت این جشن و نقش بارز آتش در آن به علت احترام گذاشتن به دین زرتشتی است.
چهارشنبهی پایان سال ، که به آن چهارشنبهسوری یا چهارشنبهی آتش گفته میشود ؛ روزیست که ایرانیان، با پریدن از روی آتش ، درد و رنج خود را به آنچه افزون بر اشوییاش۲ ، پاککننده است ؛ میسپارند و بهجای آن سرخی (شادابی و تندرستی) را از اخگرهای۳ سرکش و سوزندهی آتش میگیرند . ولی چرا چهارشنبه! اگر آتش پاککنندهی پلیدیهاست پس چرا روزهای دیگر از روی آن نمیپرند و شادابی از او نمیگیرند؟!…
بر پایهی گواههایی که در گنجینهی تاریخ و سینهی مردمان برجای مانده است ، سیاوش در روز چهارشنبهی پایان سال ، کشته شده است . روزی که ما از آن با نام چهارشنبهسوری یاد میکنیم و هرساله آن را گرامی میداریم.
از بهر ناسازگاری دین زردشت با سوگواری در مرگ کسان و خویشان ، ایرانیان برای زندهنگاهداشتن یاد سیاوش ، در روز چهارشنبهی پایان سال آتش برمیافروختند و به شیوهی سیاوش از میان اخگرهای سرکش آن میگذشتند . آیینی که تا امروز در فرهنگ ما بر جای مانده و زمینهچینیهای ایرانستیزان و نیروهای انیرانی در راه پیشگیری از انجام بزرگداشت آن به جایی نرسیده است.
6-مراسم تخ تخی(شال انداختن): یکی از مراسمی که در شب عید برگزار می شده تخ تخی یا همان شال انداختن می باشد. جوانان روستا به طور پنهانی و ناشناخته به پشت بام خانه های روستا رفته و با استفاده از چادر زنان یا گره زدن چندین دستمال یا شال به یک روسری و آویزان کردن آن از پشت بام جلو درب ورودی خانه یا آویزان کردن آن از دریچه(سوراخی که بر روی پشت بام درست می کردند برای خارج شدن دود و تهویه خانه ) از اهل خانه طلب عیدی می کردند. که عیدی هم معمولا سکه یا تخم مرغ رنگی یا نخودچی کشمش بوده است.جوانانی که بر سر پشت بام رفته اند با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان می سازند. صاحبخانه که منتظر آویختن چنین شال هایی هستند، به محض مشاهده طناب رنگین، آنچه قبلاً آماده کرده، در گوشه شال می ریزند و گره ای بر آن زده، با یک تکان ملایم، صاحب شال را آگاه می سازند که هدیه سوری آماده است. آنگاه شال انداز شال را بالا می کشد. آنچه در شال است هم هدیه چهارشنبه سوری است و هم فال. اگر هدیه نان باشد آن نشانه نعمت است، اگر شیرینی نشانه شیرین کامی و شادمانی، انار نشانه کسرت اولاد در آینده و گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواری ها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و اگر سکه نقره باشد نشانه سپیدبختی است. 7-عیدانه:یکی از رسم و رسوماتی که از پیشینیان برجای مانده،رسم عیدانه یا همان عیدی دادن می باشد.که هم اکنون کم و بیش در بعضی از خانواده ها به جای آورده می شود.البته این رسم نیز با گذشت زمان کم رنگ شده است.بزرگان فامیل به کوچکترها عیدی می دادند.مثلا پدر خانواده به فرزندانش عیدی می داده است.البته در روستای چهارطاق رسم بر این بوده است دختری که ازدواج می کرده،چند روز قبل از عید از طرف خانواده برای او عیدانه می بردند.تهیه عیدانه یا برعهده پدر یا برعهده پسر ازدواج کرده خانواده یا برعهده هردو بوده است.پسری که در خانواده مجرد بود با اذن پدر موظف بود تا عیدانه را برای خواهرش ببرد.اما عیدانه شامل چه می شد؟عیدانه عبارت بود از یک روسری یا چادر یا پیراهن یا مبلغی پول و همچنین مواد غذایی مثل برنج،کله قند و غیره.دختر خانواده نیز در عوض عیدانه ،زیرپوش،جوراب و مواد غذایی به خانواده هدیه می داد.که به آن جاعیدانه می گفتند.پسربچه های روستا روز عید(از اول صبح تا ظهر)جمع می شدند،راه می افتادند می رفتند از این خانه به اون خانه و طلب عیدی می کردند.صاحبخانه نیز به هریک از آنها،تخم مرغ رنگی،نخودچی کشمش ویا بعضی ها پول می دادند. 8- سیزده به در: سیزدهبدر یکی از بهترین روزهای نوروز میباشد. مردم پس از انجام ۱۲روز برگزاری جشنهای سال نو، روز سیزدهم را در دل طبیعت میگذرانند. این روز یک نمایش ملی است. مردم گروهی معتقدند که برای دورکردن نحسی این روز باید از خانه خارج شوند و سیزده بدر کنند تا نحسی روز در طبیعت به در شود. در این روز سبزههای سبز شده را که چند روز اول سال نو مهمان سفره هفت سین بوده به آب روان میسپارند. خوراکیهای باقیمانده نوروز، به مصرف میرسد، بساط بازیهای دستهجمعی پهن است. روز سیزدهم، کمتر کسی در منزل میماند. در ساعت اول روز خیابانها شلوغ و پررفت و آمد است. پارکها مناظر طبیعی اطراف شهر پذیرای میلیونها زن و مردم و جوان و پیر و کودک است. خانوادهها با صفا و صمیمیت در کنار هم مینشینند و گل میگویند و گل میشنوند. مردمی که در طول سال، در هیاهوی شهر، پی نام و نان هستند و با هم روباطی سرد و خشک دارند، در این روز تغییری در رفتارشان روی میدهد، همه مهربان و شادمان هستند. گویی بهترین روز سال همین روز است. هرچند گروهی آن را نحس میشمارند، اما در این روز همه چیز و همه کس رنگ شادی دارد. پس آیا روز سیزدهبدر نحس است یا مبارک؟ گروهی چنین بیان میدارند که: روز سیزده هرماه در جدول سی روز ایران باستان، مربوط است به فرشته تیر یا تیشتر که ستاره باران است و ارتباط با آب و باران دارد، و بسیار روز خجسته و مبارکی است. در مورد فرشته تیر و جشن تیرگان که در سیزدهم «تیرروز» در تیرماه، برگزار میگردد، در جای خود سخن به میان آمده است. پس روز سیزده در اعتقادات مردم ایران باستان به هیچ وضح نحس نبوده است. در جدول مربوط به سعد و نحس روزها نیز روز سیزدهم مبارک آمده است. مردم باستان در مورد این روز معتقد بودند که جمشید شاه (بنیانگذار نوروز) روز سیزده نوروز را در صحرای سبز و خرم، خیمه و خرگاه برپا میکرد و بار عام میداد. چندین سال متوالی این کار را انجام داد که در نتیجه این مراسم در ایران زمین به صورت سنت و مراسم درآمد.در تقویم اعراب، سیزده هرماه روز نحس بود بنابراین بعد از اسلام این باور اعراب در ایران نیز گسترش یافت و روز سیزده نوروز هم نحس شمرده شد. ابونصر فراهی در مورد نحسی ایام سال چنین سروده است:هفت روزی نحس باشد در مهی
زان حـذر کن تا نیـابـی هیچ رنج
سـه و پنـج و سیـزده بـا شــانـزده
بیست و یک و بیست چهار و بیست پنج
در تحلیلی دیگر اینطور بیان میگردد: ایرانیان پس از دوازده روز جشنگرفتن و شادیکردن که به یاد دوازده ماه از سال است، روز سیزدهم نوروز را که فرخنده است به باغ و صحرا میرفتند و شادی میکردند و در حقیقت بدین ترتیب رسمیبودن دوره نوروز را به پایان میرسانیدند. در تحلیل دیگر که بر مبنای نظرات مهرداد بهار میباشد چنین بیان میگردد: اعتقاد به عمر ۱۲هزار ساله جهان نزد زرتشتیان، تحت تأثیر نجوم بینالنهرین است که معتقد بودند هریک از دوازده اختر که خود به یکی از برجهای دوازدهگانه حاکم است، هزار سال به جهان حکومت خواهد کرد. بدین روی عمر جهان دوازده هزار سال است و در پایان دوازده هزار سال، آسمان و زمین درهم خواهد شد. به اعتقاد مهرداد بهار، اصل اعتقاد به دوازده هزار سال، و دوازده ماه سال تأثیر معتقدات بابلی است. پس از دوازده هزار سال، آشفتگی آغازین باز میگردد. پس جشنهای دوازده روز در فروردین آغاز سال، با سال دوازه ماهه و دوره دوازده هزار ساله عمر جهان مربوطه است. انسان آنچه را در این دوازده روز پیش میآمد، سرنوشت سال خود میانگاشت. از پیش از نوروز انواع دانهها را میکاشتند و هر دانهیی که در طی این دوازده روزه بهتر و بیشتر رشد میکرد، آن دانه را برای کاشت آن سال بهکار میبردند و گمان داشتند اگر روزهای نوروزی به اندوه بگذرد همه سال به اندوه خواهد گذشت.
بهار مینویسد: «۱۲روز فروردین نماد همه سال بود و چون پس از ۱۲هزار سال عمر جهان، آشفتگی نخستین باری دیگر باز میگشت، پس در پایان دوازده روز نیز یک روز نشان آشفتگی نهایی و پایان سال را بر خود داشت. در این روز کارکردن و نظام عمومی را رعایتکردن نیز از میان بر میخاست و شاید عیاشیها و اوجی باری دیگر برای یک روز باز میگشت. نحسی سیزدهم عید نشان فروریختن واپسین جهان و نظام آن بود».
در مجمل التواریخ چنین آمده است: «اول مردی که به زمین ظاهر شد، پارسان او را گل شاه گویند؛ زیرا که پادشاهی او الا به گل نبود، پس پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشانه نام گرفتند و روز سیزده نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند به وجود آوردند و چون مردند، جهان نود و چهار سال بیپادشاه بماند». 9-شب اَلِفَه:شب الفه آخرین شب سال است ( شب قبل از شب عید ). در این شب پرونده شبهای سال کهنه بسته می شود و همه در انتظار شب زیبای عید آن را سپری می کنند و معمولا با درست کردن غذایی به نام خاگینه که مخلوطی از تخم مرغ – ارد – سبزی جات و… است آن را جشن می گیرند.
یکی از روزھای آخرین ھفته سال به “روز الفه” معروف است. در این روز در ایران باستان تا
پیش از غروب مردم به سر مزار عزیزانشان میرفتند و برای آنان خیر و خیرات میکردند و عقیده داشتند روح
درگذشتگان نیز برای بازماندگانشان از خداوند خوبی و سعادت آرزو میکنند. این رسم ھنوز در ایران برگزار
میشود و معمولاً شب جمعه آخر سال انجام میشود؛ به ویژه پس ازجنگ تحمیلی در میان خانوادهھای
شھدا. ناگفته نماند، کسانی که عزیزی را در طول سال از دست دادهاند، بستگان و دوستان و اھل محل به
سرسلامتی آنھا میروند و آنان را از عزا درمیآورند.